امیرجمشیدی در روایتی از اعزامش به جبهه نقل می کند: «اواسط سال 1363 که حال و هوای جنگ به سرم زد، وچون کم سن بودم تصمیم گرفتم که تا شناسنامهام را دستکاری کنم. اما فکر کردم که جثه کوچک ام را چکار کنم و این کار بنظر می آید شدنی نیست. و باید فکر دیگری کنم. تصمیم دیگری گرفتم که باید در یکی از کابینهای قطار خودم را مخفی کنم تا بتوانم در جبهه ها حضور یابم. هنگام مخفی شدن مسئول قطار مرا دید، ولی با اصرار من رو به رو شد و بالاخره کوتاه آمد و ما را برد به جبهه. تا اینکه یک روز فرمانده منو دید و گفت میخواهی بروی جلوتر منم از خدا خواسته، گفتم بله و منوسوار اتوبوسی کرد و هنگامی که رسیدم به مقصد دیدیم تهرانم و پدر و مادرم منتظر من هستند تا منو برگرداندن به زادگاهم .»
مزار او در گلزار شهدای زادگاهش می باشد. روحش شاد و یادش گرامی باد
تورا خدا مطلب را کامل بذارید و بیشتر چرا زندگینامه یک شهید را میبرید زیر سوال شما وظیفتون اینه که مطالب را کامل بذارید نه اینکه نصفه بذارید ای باباااااااااااااااا
سلام
این محتوا رو یکی از کاربران در سایت قرار داده است، اگر اطلاعات کاملتری دارید، به ما اطلاع دهید تا یک بخش برای شما ایجاد کنیم و محتوای کاملتری قرار دهید و یا اگر مشکل دیگری وجود داشت به ما در همین بخش نظرات اطلاع دهید.
ممنون